فکه جایی است که رنگ و بوی خدایی دارد و جای جای آن بر اخلاص و معنویت گواهی میدهد.
یکی از حزن انگیزترین و در عین حال حماسیترین پردههای نمایش فکه ، ماجرای گردان حنظله است. 300 تن از رزمندگان این گردان درون یکی از کانالها به محاصره نیروهای عراقی درمیآیند. آنها چند روز و صرفاً با تکیه بر ایمان سرشار خود به مبارزه ادامه میدهند و به مرور همگی توسط آتش دشمن و با عطش مفرط به شهادت میرسند. عراقیها مدام توسط بلندگو از آنان میخواهند که خود را تسلیم کنند ، اما هربار که صدای بلندگو به هوا برمیخاست ، فریاد تکبیر بچهها فضا را عطرآگین میکرد. ساعت های آخر مقاومت بچهها در کانال ، بیسیمچی گردان حنظله ، حاج همت را خواست. حاجی آمد پای بیسیم و گوشی را به دست گرفت. صدای ضعیف و پر از خش خش را از آن طرف خط شنیدیم که میگوید: فلانی رفت ، فلانی هم رفت. باطری بیسیم دارد تمام میشود. عراقیها عنقریب میآیند تا ما را خلاص کنند. من هم خداحافظی میکنم. حاج همت که قادر به شکستن محاصره تیپهای تازه نفس دشمن نبود ، همان طور که به پهنای صورت اشک میریخت ، گفت: بیسیم را قطع نکن... حرف بزن. هرچی دوستداری بگو ، اما تماس خودت را قطع مکن. صدای بیسیم چی را شنیدم که میگفت:
«سلام ما را به اماممان برسانید. از قول ما به امام بگویید همان طور که فرموده بود ، حسینوار مقاومت کردیم ، ماندیم و تا آخرین نفر جنگیدیم».
: لینکهای دوستان :
قرار دادن لینک های فوق در وبلاگ، به معنی تأیید محتوای آن ها نمیباشد.