سفارش تبلیغ
صبا ویژن
http://727.parsiblog.com اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و احفظ قائدنا و مرجعنا الخامنه ای صفحه نخست درد دل با شهدا، خاطرات شهدا، دل نوشته ها، وصیت نامه شهدا و مطالب گوناگون دیگر با محوریت دفاع مقدس و شهدا را، در این بخش می‌توانید ببینید سرگذشت و شرح حال شهدای دفاع مقدس را، این‏بار به روایتی دیگر و بیانی متفاوت‏تر از دفعات قبل بخوانید شامل: بیانات و خاطرات مقام معظم رهبری و... امام زمانی باشیم! درد دل با امام زمان، دل‌نوشته، مطالب تحلیلی و... چرا حجاب!؟ مطالبی پیرامون فلسفه حجاب، حجاب برتر، فواید حجاب، تأثیرات روانشناختی حجاب و حجاب در شرق و غرب...  اولین اس ام اس کده ارزشی، با موضوعاتی همچون: دفاع مقدس، شهادت، وصیت نامه شهدا، شعر، نیایش و... وهابیت چیست!؟ چرا دین!؟ حماسه عاشورا ... لینک سایت های برگزیده ارزشی، به تفکیک موضوعات، همچون: دفاع مقدس و شهدا، دفاتر مراجع و سایت‌های علما، سایت‌های اختصاصی شیعه، پایگاه های قرآنی، علوم اسلامی، مهدویت و... شامل: نقدهای اجتماعی، مقالات و تحلیل‌های سیاسی و... قالب‌های طراحی شده وبلاگ را ببینید، انتخاب کنید و استفاده نمایید تصاویر منتخب، متنوع و دسته بندی شده شهدای شاخص دفاع مقدس و... (این قسمت در حال تکمیل می‌باشد) فایل‌های صوتی منتخب سخنرانی‌های مقام معظم رهبری، با میکس آهنگ پس زمینه زیبا و... اگر وبلاگنویس مذهبی - ارزشی هستید، وبلاگ خود را معرفی کنید و در معرض نقد دیگران قرار دهید کلیپ‌ها و قطعات ویدیویی جالب از سخنرانی‌ها و دیدارهای مقام معظم رهبری، شهدای دفاع مقدس، مناطق عملیاتی و... وبلاگ حاضر با هدف ترویج فرهنگ اصیل شهدا و شهادت، زنده کردن یاد آن بزرگواران و گام نهادن بر ردپای ایشان برای حرکت در مسیر ولایت و البته لبیک به ولایت فقیه و ولی فقیه زمان، حضرت امام خامنه‌ای (اروحنا له فداه)، کار خود را شروع کرده و در راه تحقق این اهداف با تمام توان پیش خواهد رفت... نکته نظرات، پیشنهادها و انتقادهای خود را، علاوه بر قسمت نظرات هر مطلب، می‌توانید از این طریق با ما در میان بگذارید نسخه RSS






















گفت: تا شقایق هست زندگی باید کرد!
گفتم: درست است! اما کدام شقایق!؟ من که اینجا شقایقی نمی بینم!
گفت: چشم ها را باید شست!
گفتم: راست می گویی! چشم ها را باید شست!
چشم هایم را شستم و از مغز سرم آویزان کردم و این بار نگاهم را عمق بخشیدم!
نگاه کردم... باز هم نگاه کردم... ولی...
ولی شقایقی ندیدم! تنها چیزی را که من می دیدم چند لاله واژگون بود! چند لاله که همه وجودشان داغدار بود! چند لاله که در میان کویر سوزان، سراسر وجودشان آتش گرفته بود! لاله‌ها هم دیگر نای ماندن نداشتند!
گفتم: این ها دیگر چیست!؟ چرا اینقدر لاله ها پژمرده اند!؟
گفت: از من می پرسی!؟
گفتم: پس از که بپرسم!؟
گفت: از خودت! از اهالی این شهر! از مردم این سرزمین!
گفتم: چه بپرسم!؟
خندید و رفت! او خود نیز لاله ای دل سوخته بود و من ندانسته بودم! من این را وقتی فهمیدم که پارچه سه رنگی را بر روی تابوت چوبی اش دیدم!
او رفت و داغی بر دلم نهاد! او رفت و مرا با سؤالی بی جواب تنها گذاشت! 
و حال من مانده ام و سؤالی و سنگ قبری مزین به نام شهیدی!
می گویم: نه راهست این که بگذاری مرا بر خاک و بگریزی!
او دیگر چیزی نمی گوید! فقط از پشت شیشه قاب عکسش، نگاهم می کند و می خندد و می خندد و می خندد...!!!






: لینک‌های دوستان :

دانلود آهنگ جدید

لیموب، طراحی سایت

فروشگاه لیمواستور

قرار دادن لینک های فوق در وبلاگ، به معنی تأیید محتوای آن ها نمی‌باشد.