سفارش تبلیغ
صبا ویژن
http://727.parsiblog.com اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و احفظ قائدنا و مرجعنا الخامنه ای صفحه نخست درد دل با شهدا، خاطرات شهدا، دل نوشته ها، وصیت نامه شهدا و مطالب گوناگون دیگر با محوریت دفاع مقدس و شهدا را، در این بخش می‌توانید ببینید سرگذشت و شرح حال شهدای دفاع مقدس را، این‏بار به روایتی دیگر و بیانی متفاوت‏تر از دفعات قبل بخوانید شامل: بیانات و خاطرات مقام معظم رهبری و... امام زمانی باشیم! درد دل با امام زمان، دل‌نوشته، مطالب تحلیلی و... چرا حجاب!؟ مطالبی پیرامون فلسفه حجاب، حجاب برتر، فواید حجاب، تأثیرات روانشناختی حجاب و حجاب در شرق و غرب...  اولین اس ام اس کده ارزشی، با موضوعاتی همچون: دفاع مقدس، شهادت، وصیت نامه شهدا، شعر، نیایش و... وهابیت چیست!؟ چرا دین!؟ حماسه عاشورا ... لینک سایت های برگزیده ارزشی، به تفکیک موضوعات، همچون: دفاع مقدس و شهدا، دفاتر مراجع و سایت‌های علما، سایت‌های اختصاصی شیعه، پایگاه های قرآنی، علوم اسلامی، مهدویت و... شامل: نقدهای اجتماعی، مقالات و تحلیل‌های سیاسی و... قالب‌های طراحی شده وبلاگ را ببینید، انتخاب کنید و استفاده نمایید تصاویر منتخب، متنوع و دسته بندی شده شهدای شاخص دفاع مقدس و... (این قسمت در حال تکمیل می‌باشد) فایل‌های صوتی منتخب سخنرانی‌های مقام معظم رهبری، با میکس آهنگ پس زمینه زیبا و... اگر وبلاگنویس مذهبی - ارزشی هستید، وبلاگ خود را معرفی کنید و در معرض نقد دیگران قرار دهید کلیپ‌ها و قطعات ویدیویی جالب از سخنرانی‌ها و دیدارهای مقام معظم رهبری، شهدای دفاع مقدس، مناطق عملیاتی و... وبلاگ حاضر با هدف ترویج فرهنگ اصیل شهدا و شهادت، زنده کردن یاد آن بزرگواران و گام نهادن بر ردپای ایشان برای حرکت در مسیر ولایت و البته لبیک به ولایت فقیه و ولی فقیه زمان، حضرت امام خامنه‌ای (اروحنا له فداه)، کار خود را شروع کرده و در راه تحقق این اهداف با تمام توان پیش خواهد رفت... نکته نظرات، پیشنهادها و انتقادهای خود را، علاوه بر قسمت نظرات هر مطلب، می‌توانید از این طریق با ما در میان بگذارید نسخه RSS






















احمد، نامی است که شجاعت و پایداری را در یاد مردم این سرزمین زنده می‌کند. احمد، کشوری بود که در قلب ملتی جای باز کرد.
1332، فیروزکوه شاهد طلوع فرزندی بود که شعاع نورش در فرداهای دور،‌ آسمان ایران را پرتو افشانی کرد. از همان آغاز از جبین این مولود، همت را می‌شد خواند. چیزی که گذر زمان نمودش را هر چه بیشتر هویدا ساخت.
پدرش با اینکه در ژاندارمری مشغول به خدمت بود و چیزی کم نداشت، ظلم و زور دستگاه جبار را تاب نمی‌آورد و به شکل‌های مختلف می‌کوشید حقوق از دست رفتة مردم را ایفا کند. سرانجام نیز که فضا را برای خدمت به مردم مناسب نمی‌دید، استعفا داد و به کشاورزی روی آورد. و به نان رنج و عرق جبین بسنده کرد.
«انسان نباید فقط مسلمان شناسنامه‌ای باشد؛ بلکه باید عامل به احکام شرع باشد.» اینها را احمد همیشه و هر جایی می‌گفت. اهل مطالعه بود. سیر مطالعاتی‌اش، شخصیت سیاسی او را پی‌ریزی کرد. در دوران دبیرستان با دو تا از همکلاس‌‌هایش فعالیت سیاسی، مذهبی‌اش را شروع کرد.
می‌خواست به آسمان نزدیک‌تر شود. دیپلم را که گرفت، به استخدام نیروی هوایی درآمد. در همة دوره‌ها ممتاز بود. توی بچه‌های هوانیروز، همه به چشم استادی نگاهش می‌کردند. اساتید خارجی هم تحت تأثیر منش دینی او قرار گرفته بودند. می‌گفت: من یک مسلمانم و مسلمان نباید فقط به فکر خود باشد. عبادتش دیدنی بود. چنان غرق عبادت معبود می‌شد که انسان را تحت تأثیر قرار می‌داد. به نماز که می‌ایستاد، دیدنی بود. خوف بر تمام وجودش سیطره پیدا می‌کرد و رنگ چهره‌اش عوض می‌شد؛ الذین فی صلاتهم خاشعون.
دوست داشت طلبه شود. افسوس می‌خورد که چرا نرفته است طلبگی بخواند؛ می‌گفت: ای کاش در لباس روحانیت بودم! بهتر می‌توانستم حرف‌هایم را بزنم.
صندوق کمک به فقرا ایده‌ای بود که کشوری با چند تا از دوستان در پایگاه راه‌اندازی کرد. از فقرا که سخن می‌گفت، اشک بر گونه‌اش سرازیر می‌شد. خود را در مقابل آنها مسئول می‌دانست. حرف‌هایش خیلی به دل می‌نشست.
با شیرودی برای براندازی رژیم شاه فعالیت می‌کردند. پایگاه شکاری خاطره‌های بسیاری از دلاوری این دو یار دارد که چگونه بی‌هیچ هراسی خطر را به جان می‌خریدند. بارها تحت بازجویی ساواک قرار گرفت و هر بار از دست آنها فرار کرد.  بارها در جریان تظاهرات کتک خورد. می‌گفت: این باطومی که من خوردم، چون برای خدا بود، شیرین بود. من شادم از اینکه می‌توانم قدمی بردارم و این توفیقی است از طرف پروردگار.
جنگ که شروع شد، کشوری کار خودش را خوب می‌دانست. دفاع از میهن و اسلام. خستگی را خسته کرده بود و از سختی راه هراسی نداشت. شهید فلاحی می‌گوید: «شبی برای مأموریت سختی در کردستان داوطلب خواستم. هنوز سخنانم تمام نشده بود که جوانی از صف بیرون آمد. دیدم کشوری است. احمد فرشته‌ای بود در قالب انسان»
مقام معلمی شایسته او بود. شهید شیرودی می‌گفت: احمد، استاد من بود.
اسلام را فراتر از همه چیز می‌دید. جایی که باید امام حسین(ع) برای دین فدا شود. دیگر جایی برای هیچ حرفی باقی نمی‌ماند. ترکشی به سینه‌اش نشسته بود. منتظر آخرین عمل جراحی بود، اما بلند شد که برود. گفتند  بمان تا پس از عمل جراحی مرخص شوی. جواب داده بود: «وقتی اسلام در خطر باشد، من این سینه را نمی‌خواهم!»
می‌گفت: «تا آخرین قطره خون برای اسلام و اطاعت از ولایت فقیه خواهم جنگید.»
سرانجام عشق به ولایت او را تا ملکوت راهی کرد. پانزدهم آذر 59 بعد از یک عملیات موفق، هلی‌کوپترش مورد اصابت راکت‌های دو میگ قرار گرفت. با اینکه هلی‌کوپترش داشت در آتش می‌سوخت، توانست آن را به خاک خودی برساند، اما دیگر مجالی نمانده بود. کشوری هم رفت.






: لینک‌های دوستان :

دانلود آهنگ جدید

لیموب، طراحی سایت

فروشگاه لیمواستور

قرار دادن لینک های فوق در وبلاگ، به معنی تأیید محتوای آن ها نمی‌باشد.