در انتخاب خطر ، استخاره ممنوع است کلام، هیچ...که حتی اشاره ممنوع است نوشته اند به طومار جاده، با خط خون برای مرد، عبور از کناره ممنوع است مپیچ دور بدنهای کشتگان، مهتاب کفن برای تن پاره پاره ممنوع است غرور، داد به چشمان تشنه لب، اخطار که سمت آب گوارا نظاره ممنوع است تمام ماحصل نهضت حسین(ع) این است که نام مرد به هر سنگواره ممنوع است نبینم ای غزل سرخ، بیطرف باشی! صریح باش، دگر استعاره ممنوع است شهادت آمد و هفتاد و دو نفر گفتند: در انتخاب خطر استخاره ممنوع است...
شهادت مظلومانه سید الشهدا و یارانش در کربلا،تأثیر بیدارگر و حرکت آفرین داشت و خونى تازه در رگهاى جامعه اسلامى دواند و جو نامطلوب را شکست و امتدادهاى آن حماسه،در طول تاریخ،جاودانه ماند.حتى در همان سفر اسارت اهل بیت نیز تأثیرات سیاسى این حادثه در اندیشههاى مردم آشکار شد. برخى از تأثیرات حماسه عاشورا از این قرار است: 1ـ قطع نفوذ دینى بنى امیه بر افکار مردم 2ـ احساس گناه و شرمسارى در جامعه،بخاطر یارى نکردن حق و کوتاهى در اداى تکلیف 3ـ فرو ریختن ترسها و رعبها از اقدام و قیام بر ضد ستم 4ـ رسوایى یزیدیان و حزب حاکم اموى 5ـ بیدارى روح مبارزه در مردم 6ـ تقویت و رشد انگیزههاى مبارزاتى انقلابیون 7ـ پدید آمدن مکتب جدید اخلاقى و انسانى(ارزشهاى نوین عاشورایى و حسینى) 8ـ پدید آمدن انقلابهاى متعدد با الهام از حماسه کربلا 9ـ الهام بخشى عاشورا به همه نهضتهاى رهایى بخش و حرکتهاى انقلابى تاریخ 10ـ تبدیل شدن«کربلا»به دانشگاه عشق و ایمان و جهاد و شهادت،براى نسلهاى انقلابى شیعه 11ـ به وجود آمدن پایگاه نیرومند و عمیق و گسترده تبلیغى و سازندگى در طول تاریخ،بر محور شخصیت و شهادت سید الشهدا(ع)
برای دیدن قسمت اول مطلب چرا دین؟؟؟ ، اینجا کلیک کنید. ویلیام جیمز ، پدر روانشناسی جدید ، در نامهای که به یکی از دوستانش نوشته است ، یاد آور شده که: هرچه بیشتر از سالهای عمرش میگذرد کمتر می تواند بدون اعتقاد به خدا زندگی کند. دکتر الکسیس کارل در مقاله ای میگوید: «دعا و نماز ، قویترین نیرویی است که انسان میتواند تولید کند. نیرویی است که چون قوه جاذبه زمین ، وجود حقیق و خارجی دارد. در حرفه پزشکی ، خود من ، مردانی را دیدهام که پس از آنکه تمام معالجات دیگر در حال آنان مؤثر واقع نشده بود به نیروی دعا و عبادت ، از بیماری و مالیخولیا رهایی یافتند. دعا و نیاز ، چون رادیوم یک منبع مشعشعی است که خودبه خود تولید میشود.
از راه دعا ، بشر میکوشد نیروی محدود خود را با متوسل شدن به منبع نامحدود تمام نیروها افزایش دهد. وقتی که ما دعا میخوانیم ، خود را به قوه محرکه پایان پذیری که تمام کائنات را به هم پیوسته است ، متصل و مربوط میکنیم.
ما دعا میکنیم که قسمتی از آن نیرو به حوایج ما اختصاص داده شود. به صرف همین استدعا ، نقایض ما مرتفع میشود. با قدرتی بیشتر و حالی بهتر ، از جا برمیخیزیم. هر وقت ما با شور و حرارت خداوند را در دعا و نماز مخاطب میسازیم ، هم روح و هم جسم خود را به وجهی احسن تغییر میدهیم. غیر ممکن است مرد یا زنی حتی برای یک لحظه به دعا بپردازد و نتیجه مثبت و مفیدی از آن نگیرد».
ریشه اساسی غالب بدبختیها و تیره روزیها و ناهنجاریهای گوناگون بشر در هر زمان و مکانی ، از بیتوجهی به اصل سرنوشت ساز و حیاتی «داشتن عقیده دینی محکم و منطقی» ناشی میشود. اهل اطلاع میدانند پیشرفت بشر در علوم مادی و دستیابی به فن آوریهای جدید ، هرچند تسهیلات زیادی را به همراه داشته ، ولی این امور هرگز به تنهایی نتوانسته و نمیتواند بشر را به سعادت برساند ؛ بلکه در بسیاری از موارد ، باعث درد و رنج و ناراحتی گردیده است. با سوءاستفاده از علم و تکنیک ، به جنایات و ظلمهایی دست میزند که تا به حال نمیتوانست چنین کند. همان طور که وضع فعلی دنیا و تاریخ زندگی انسان نشان می دهد. «دیل کارنگی» روانشناس مشهور امریکایی میگوید: «امروز جدیدترین علم یعنی روان پزشکی ، همان چیزهایی را تعلیم میدهد که پیامبران تعلیم میدادند. چرا؟ به علت این که پزشکان روحی دریافتهاند که دعا و نماز ، داشتن یک ایمان محکم به دین ، نگرانی ، تشویش ، هیجان و ترس را که موجب بیشتری از ناخوشیهای ماست ، برطرف میسازد». یکی از پیشوایان علم مزبور میگوید: کسی که حقیقتاً معتقد به مذهب است ، هرگز گرفتار امراض عصبی نخواهد شد. اگر مذهب حقیقت نداشته باشد ، زندگی بیمعنی و پوچ است و بازیچهای بیش نخواهد بود. امروز حتی پزشکان روانشناس نیز مبلغین متجدد دین شدهاند. آنها ما را از آن جهت به دین داری تشویق نمیکنند که از آتش جهنم در آن عالم رهایی یابیم ، بلکه برای نجات از آتش جهنم همین دنیا ، یعنی جهنم زخم معده ، آنژین ، دپوازین ، اختلال عصبی و جنون است ، که گرویدن به دین را توصیه مینماید.
پرنده بر شانه های انسان نشست. انسان با تعجب روبه پرنده کرد و گفت: من درخت نیستم تو نمی توانی روی شانه من آشیانه بسازی. پرنده گفت: من فرق درخت ها و آدم ها را خوب می دانم. اما گاهی پرنده ها و آدم ها را اشتباه می گیرم. انسان خندید و به نظرش این خنده دارترین اشتباه ممکن بود. پرنده گفت: راستی چرا پر زدن را کنار گذاشتی؟ انسان منظور پرنده را نفهمید اما باز هم خندید. پرنده گفت: نمی دانی ، توی آسمان چقدر جای تو خالیست. انسان دیگر نخندید انگار ته خاطراتش چیزی را به یاد آورد. چیزی که نمی دانست چیست. شاید یک آبی دور ، یک اوج دوست داشتنی. پرنده گفت: غیر از تو ، پرنده های دیگری را هم می شناسم که پرزدن یادشان رفته است. درست است که پرواز برای یک پرنده ضرورت است ، اما اگر تمرین نکند فراموش می شود. پرنده این را گفت و پر زد. انسان رد پرنده را دنبال کرد تا اینکه چشمش به یک آبی بزرگ افتاد و به یاد آورد روزی نام این آبی بزرگ بالای سرش ، آسمان بود و چیزی شبیه دلتنگی توی دلش موج زد ، آن وقت خدا بر شانه های کوچک انسان دست گذاشت و گفت: یادت می آید ، تو را با دو پا و دو بال آفریده بودم؟ زمین و آسمان هر دو برای تو بود ، اما تو آسمان را ندیدی. راستی عزیزم، بال هایت را کجا گذاشتی؟! انسان دست بر شانه هایش گذاشت ، جای خالی چیزی را حس کرد ؛ آن وقت روبه خدا کرد و گریست.
: لینکهای دوستان :
قرار دادن لینک های فوق در وبلاگ، به معنی تأیید محتوای آن ها نمیباشد.