امام حسین(ع) به غلامشان نظر کردند، وگرنه چه کسی فکرش را میکرد که بچة یک کیلو و هشتصد گرمی یک روزی که هفت ماهه به دنیا آمده بود زنده بماند. آن¬قدر بی¬رمق و ضعیف بود که لای پنبه گذاشتندش و تا بیست روز با قاشق چای-خوری قطره قطره به او شیر میدادند.
کسی که به خاطر فعالیت¬های سیاسی علیه رژیم شاه از دانشگاه اخراج شود، اگر به سربازی هم برود، طولی نمی¬کشد که پادگان را به هم می¬ریزد و آخر سر هم به فرمان امام(ره) از سربازی فرار می¬کند.
بالای دیوار کلانتری چهارده تهران و بعد از سقوط کلانتری نوبت به پادگان عشرت¬آباد رسید. حتماً عشرت¬زده¬ها یک روز جثه¬ غلامحسین¬ها را دست کم گرفته¬ بودند که امروز این¬چنین به خفت و دریوزگی افتادند.
حالا که خیال همه از بابت انقلاب و امام(ره) راحت شد، باید رفت به دنبال تحصیل برای خدمت به این انقلاب. غلامحسین دوباره در سال 58 در رشته حقوق قضایی دانشگاه تهران قبول و هم¬زمان به خبرنگاری در روزنامه جمهوری اسلامی مشغول شد.
در جنگ تنها بولدوزرها نبودند که خاک¬برداری می¬کردند، خاکریز می¬زدند و خط به خط جلو می¬رفتند. فرماندهانی هم بودند که بولدوزرهای اطلاعات و عملیات جنگ بودند، سختی¬ها را خط به خط از سر راه برمی¬داشتند و جلو می¬رفتند و راه را به بقیه نشان می¬دادند. حسن باقری این کار را کرد، با اینکه از خیلی¬ها جوان¬تر بود.
خرمشهر داشت سقوط می¬کرد. بعد از ظهر جلسه فرماند¬هان با بنیصدر بود. بچههای سپاه باید گزارش میدادند. حسن هم باید خود را به جلسه میرساند او مسئول اطلاعات کل سپاه بود. هرچند شب گذشته تا نزدیکیهای صبح، شناسایی خطوط اول و دوم عراق را به طور کامل انجام داده بودند، اما اهمیت شناسایی خط سوم به قدری بود که بر خلاف همیشه، خطر شناسایی در روز را به جان خرید و همان روز راهی خط سوم شد. پس از اتمام گزارش مسئول اطلاعات ارتش، نوبت مسئول اطلاعات سپاه بود. رئیس جمهور از تعجب و تمسخر، مثل کسی که بی¬صدا قهقهه بزند، دهانش باز ماند. جوانی کم سن و سال با ریشهای تازه درآمده و اورکت بلندی که آستین¬هایش بلندتر از دستش بود، کاغذ لوله شدهای را باز کرد و شروع کرد به صحبت. پس از اتمام گزارش، حتی بنیصدر هم گفت: «آفرین!» گزارشش جای حرف نداشت.
هر چه به او گفتند: «تو هم بیا بریم دیدن امام» گفت: «نه بیام برم به امام بگم؟ جنگ چی؟ چی کارکردیم؟ شما برید من خودم تنها می¬رم شناسایی.»
دکتر ابتدا باید علت نوسان فشار خون سرتیپ را پیدا میکرد و بعد هرچه زودتر به مداوای او میپرداخت. آخر او یک اسیر نبود. محمد رشید صدیق، فرمانده تیپ 24 مکانیزه عراق بود. به قول فرمانده قرارگاه، اطلاعات او میتوانست جان صدها رزمنده را نجات دهد و یا پیروزی بزرگی را به ارمغان آورد. سرتیپ آرامتر به نظر میرسید و دکتر شروع کرد به پرسیدن از سوابق بیماری قلبی او.
ـ من نه تنها سابقه بیماری ندارم بلکه ورزشکار هم هستم و هفتهای دو بار به کوه میرفتم.
دکتر حسابی کلافه بود و تصمیم گرفت موضوع را با حسن در میان بگذارد که متوجه صدای حسن شد، سنگر فرماندهی کنار سنگر آنها بود. حسن هر وقت با بیسیم حرف میزد، با صدای بلند فریاد میکشید تا صدا به خوبی منتقل شود. ناگهان دکتر دید که رنگ سرتیپ به سرخی و سیاهی متمایل شد و احساس گُر گرفتگی کرده و با سختی پرسید: «شما هم این صدا را میشنوی؟»
دکتر پرسید: «منظورت را نمیفهمم، مگر تو صدایی میشنوی؟»
سرتیپ در حالی که در سنگر بیتابانه قدم میزد گفت:
«صدای یکی از ژنرالهای شماست. بله اون صدا همهش تو گوشمه.»
دکتر با قیافهای متعجب پرسید: «ژنرال قوای ما؟ خوب حالا این ژنرال کی هست؟ از کجا میدونی ژنراله؟»
ـ «چون همیشه فرمان میده. فرمانهای مهم. اون یک کار کشته و قویه. فرماندهان ما همهشون از او میترسیدن.»
دکتر پرسید: «شما چه سابقهای از اون ژنرال دارین که این طوری باعث ترس شما شده؟»
سرتیپ پاسخ داد: «سابقه حمله، شکست، فرار، مرگ. تو جبهه ما صدای او به نام صدای عملیات شناخته شده. هر وقت صدای اونو از پشت بیسیم میشنیدیم، پیش از شروع حمله، بوی شکست از روحیه فرماندهان ما بلند میشد.»
دکتر تازه فهمید بود که دلیل نوسانات فشار خون سرتیپ از چیست؟ صدای حسن باقری یا همان ژنرال!
غلامحسین افشردی، که در جبهه¬های جنگ با نام مستعار حسن باقری شناخته میشد، در عملیات طریقالقدس، در مقام معاونت فرماندهی عملیات، نقش بسزایی در پیشبرد عملیات داشت. او در عملیات فتحالمبین و بیتالمقدس نیز فرمانده قرارگاه نصر سپاه پاسداران بود. پس از عملیات رمضان به فرماندهی قرارگاه کربلا در منطقه جنوب انتخاب شد. بعد از عملیات محرم، جانشین فرمانده یگان زمینی سپاه شد.
در نهم بهمن سال 61، در فکه با حسن بقایی، در حین شناسایی، خمپارهای آمد و او را به آسمان برد.
این آخرین زمزمههای دنیایی حسین است:
«اشهد ان لا اله الا الله. اشهد ان محمد رسولالله. اشهد ان امیرالمؤمنین علیاً ولیالله. السلام علیک یا اباعبدالله الحسـ ...»!
: لینکهای دوستان :
قرار دادن لینک های فوق در وبلاگ، به معنی تأیید محتوای آن ها نمیباشد.