یا امام زمان(عج) ، خلوت تنهایی ام ، حضور مبهمت و تصویر گنگ نگاهت ، مرهمی است بر دردهای کهنه دلم بی تو ، شب هایم بدون شبگرد عشق ، مرگبارترین شب هاست... وقتی تو نیستی دستانم به وسعت فاصله ها خالیست ، چشمانم طعم باران می گیرد و لحن معصوم احساسم لب به هذیان می گشاید بی تو زندگی بی رنگ است ، بی تو واژه ها خاموشند ، بی تو شب انتظار را سحری نیست. بی تو باران ، صدای غم و دنیا ، رنگ ماتم دارد. بی تو بهارم خزان شده بی تو جهان به خواب ابدیت فرورفته است. باور تلخ نبودنت تاوان کدامین گناه من بود که باید پس بدهم!؟ آخر به من بگو ، طاقتم زرد شده ، چرا گیاه آمدنت نمی روید!؟ ستاره دیده فرو بست و آرمید ، بیا از بس به دامن شب ، اشک انتظارم ریخت گل سپیده شکفت و سحر رسید ، بیا اینجا برای از تو نوشتن صفا کم است دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است اکسیر من نه اینکه مرا شعـر تازه نیست من از تو می نویسم و این کیمیا کم است سرشارم از خیال ولی این کفاف نیست در شعر مـن حقیقت یک ماجرا کم است تا این غزل شبیه غزل های من شود چیزی شبیه عطر حضور شما کم است گاهی تو را کنار خود احساس می کنم اما چقدر دلخوشی خواب ها کم است خون هر آن غزل که نگفتم به پای تو آیا هنوز آمدنت را بها کم است (شعر از: محمد علی بهمنی)
: لینکهای دوستان :
قرار دادن لینک های فوق در وبلاگ، به معنی تأیید محتوای آن ها نمیباشد.