تازه فهمیدم چرا این همه مدته که آقامون نمیاد. اولش فکر میکردم نمیخواد بیاد ، نمی دونم شاید ما رو دوست نداره ، شاید می خواد ما رو ناراحت کنه ، ولی حالا میبینم که نه انگار ما نمیخوایم بیاد ، ما دوستش نداریم ، این ماییم که می خوایم ناراحتش کنیم. هربار که یه اتفاقی می افته ، نمی دونم ، یه بمبی می ذارن ، یه عالمی می میره ، یه توهینی به مقدساتمون می کنند ، همه جمع می شیم ، آنچنان اشک های به ظاهر معصومانه ای می ریزیم که هرکی ندونه ، فکر می کنه عاشق امام زمانمونیم. آقاجون دیگه طاقت نداریم ، داریم تو درد نبودنت می سوزیم ، ما بی تو چطوری می تونیم زندگی کنیم ، بار خدایا، آقامون رو به ما برسون..... صبر کن ، کجا برسون ، مگه خاله بازیه با نایبش چیکار کردیم که حالا با خودش چیکار کنیم؟ تا حالا چند دفعه نمازشب خوندیم ؟ تو چند دفعه اش برا ظهور امام زمان دعا کردیم؟ تا حالا چند دفعه یه دعای عهد رو نه نمی گم خوندیم ، فقط چند دفعه تو خونه مون دیدیمش؟ تا حالا چند نفر رو امر به معروف و نهی از منکر کردیم تا شاید بتونیم شرایط ظهورش رو مهیا کنیم؟ تا حالا چند دفعه شده که..... واقعیت اینه که ما فقط بلدیم اشک بریزیم ، درست مثل تمساح، اشک هایی که فقط به خاطر..... نمیدونم ، چه طوری باید جواب پس بدیم. خدا کمکمون کنه. یه دعای می خوام بکنم ، همه آمین بگند: ای آشنای هر غریبه! ای آرامش دهنده قلب های طوفان زده! و ای تنها واژه ای که برای نوشتنم هرگز تکراری نبوده ای! به درگاه تو ایستاده ام و دست هایم را به سوی تو بلند کرده ام. ای مهربان ترین مهربانان ، ای شنونده همه دردها و ای چاره گر همه گرفتاری ها ، کمکمان کن تا برای ظهور امام زمانمان لایق شویم و امام زمان ما را تا وقتی که ما شایستگی زیستن در دولت عدلش را نداشته باشیم ، ......... آمین یا ارحم الراحمین
: لینکهای دوستان :
قرار دادن لینک های فوق در وبلاگ، به معنی تأیید محتوای آن ها نمیباشد.