...شهید مهدی باکری ، عزیزی که کمتر وقت است که یاد او از خاطر و یاد من برود و چهره مؤمن او و دل خاضع و خاشع او و روح سرشار از ایمان او را و کلماتی را که از این روح برمیخواست فراموش کند.
...جوانان لشکر عاشورا و سرداران شجاع تبریزی و آذربایجانی ، شهید آقا مهدی باکری و شهید حمید باکری و شهدای متعدد دیگر از سرداران بزرگ اسلام از این سرزمین برخاستند و در میدانهای نبرد ، جانشان را قربان اسلام و قرآن کردند.
...الگوی درخشندهای برای جوانها لازم است و آن ، سرداران شهید و شهدای بزرگ ما هستند. شهید باکری یکی از همان جوانهاست. من آن شهید را از قبل از انقلاب از نزدیک میشناختم. این جوان مؤمن و صالح ، مشهد پیش من میآمد. حق او بود که بعد از انقلاب ، یکی از سرداران این انقلاب بشود. چون صادق و مخلص بود و حق او بود که شهید بشود ، حق او بود که در راه خدا ، این عظمت و این شهادت درخشان را بدست آورد.
مقام معظم رهبری (مد ظله العالی)
*******************************************
جمعه بود. روز چندم خیبر. جلو رفتیم. جان پناهی نبود. کاملاً توی دید عراقیها بودیم. خواستیم با بیل دستی ، سنگر بزنیم. بچهها گفتند در سیصد متری ما یک لودر عراقی هست. چندتایی رفتند لودر را آوردند. بزرگ بود و پاکت درشت دو متر در هر سو خاکبرداری میکرد. راننده زیر آتش شدید توپخانه عراقیها مشغول خاکبردای شد. چند هواپیما و هلیکوپتر عراقی روی سرمان بودند. متوجه کار لودر شدند. شروع کردند به بمبارانش. چیزی نشد. از روبرو با تیربار شروع کردند به زدن لودر ، یکی گفت: «رانندهاش کیه؟ خیلی نترسه». چهار نفر رفتیم ببینیم راننده کیه؟ یک دفعه دیدیم آقا مهدی باکری ، فرمانده لشکر 31 عاشورا پشت فرمانه. زیر رگبار چنان لودر را میچرخاند و خاکریز میزد که باورم نمیشد. پاکت بزرگش را چنان سریع بالا و پایین میداد که گلولهها به پاکت میخوردند ، کمانه میکردند. در آن وضعیت سخت 400 متری خاکریز زد و ما سریع پشت آن جا گرفتیم. جلوی پاتک عراقیها سد شد.
: لینکهای دوستان :
قرار دادن لینک های فوق در وبلاگ، به معنی تأیید محتوای آن ها نمیباشد.